Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (737 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
locates
U
جای چیزی را معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
dosing
U
اندازه معین
dose
U
اندازه معین
dosed
U
اندازه معین
doses
U
اندازه معین
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
time charter
U
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
nominal filter
U
صافی به اندازه عبور معین
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
so
U
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
adobe type manager
U
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to fit a dress on somebody
U
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
batches
U
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch
U
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
seniors
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
senior
U
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
bottoming reamer
U
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
named airport of departure
U
فرودگاه معین برای حرکت
differential compression check
U
ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
tc
U
اجاره دربست برای مدت معین
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
applied
U
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
blocked
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
block
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
blocks
U
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
dimensioning
U
تعریف اندازه چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
blanket
U
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blankets
U
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blanketed
U
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
valuing
U
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
proportion
U
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
value
U
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
proportion
U
اندازه چیزی در برابر با دیگران
proportions
U
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
values
U
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
code level
U
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
signals
U
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
pit board
U
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
calibrated
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calling sequence
U
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است
bend allowance
U
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
constant
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
let it rip
<idiom>
U
انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
holotype
U
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
controlled airspace
U
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
viscosimeter
U
وسیلهای برای اندازه گیری ویسکوزیته
point size
U
برای اندازه گیری نوع یا متن
densitometer
U
وسیلهای برای اندازه گیری دانسیته اپتیکی
chains
U
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
at a
[the]
minimum
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least
[no less than]
[not less than]
<adv.>
U
کم کمش
[حداقل]
[برای آگاهی اندازه یا شماره]
chain
U
زنجیر 09 متری برای اندازه گیری خط پیشروی
decibel
U
واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
area
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
areas
U
اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
capacitance bridge
U
نوعی وسیله اندازه گیری خنثی برای فرفیت
decibels
U
واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
body
U
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
bodies
U
نوشتار و اندازه پیش فرض برای بیشتر متن ها
tape line
U
تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
engineering units
U
واحدهای اندازه گیری بکارگرفته شده برای یک متغیرپردازشی
instrument for absolute measurement
U
دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
component efficiency
U
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
hygrograph
U
دستگاه خود کاری برای اندازه گیری رطوبت جوی
Dhrystone benchmark
U
سیستمی آماری برای اندازه گیری و مقایسه کارایی کامپیوتر
lips
U
واحد اندازه گیری سرعت برای کامپیوترهای نسل پنجم
skiascope
U
اسبابی برای اندازه گیری قدرت انکسار نور در شبکیه
theodolite
U
دوربین اپتیکی برای اندازه گیری زوایای قائم یا افقی
theodolites
U
دوربین اپتیکی برای اندازه گیری زوایای قائم یا افقی
batcher
U
دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
compensator
U
ابزاری برای اندازه گیری اختلاف فار بین اجزاء یک نورپلاریزه
perspectives
U
روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
perspective
U
روش تغییر اندازه و شکل اشیا برای تاثیرگذاری عمق و فاصله
calliper
U
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
grey scale
U
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
caliper
U
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
gauging rod
U
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
resolving power
U
اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
designates
U
معین کردن
specifying
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
specifies
U
معین کردن
designate
U
معین کردن
designating
U
معین کردن
defining
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
settle
U
معین کردن
figure out
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
inset
U
: معین کردن
allocating
U
معین کردن
insets
U
: معین کردن
define
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to map out
U
جز بجز معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
times
U
وقت معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
date
U
مدت معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
time
U
وقت معین کردن
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
pre appoint
U
از پیش معین کردن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
allots
U
معین کردن سهم دادن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
allotted
U
معین کردن سهم دادن
allot
U
معین کردن سهم دادن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
to locate the enemy
U
جای دشمنی را معین کردن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com